برای دردانه ام

محرم 92 و وقایع 27 و 28 ماهگیت

نفسم جونم واست بگه که محرم 92 که طبق معمول هر سال سه شب روضه خونه مامان بزرگ من برگزار میشه شما رو شب دوم بردم . و یه شب رو به اتفاق بابایی رفته بودید خونه عمه جون و یه شب دیگه هم هلیم منزل خونه دایی بابا که در نبود من حسابی با بچه ها بازی کرده بودی. و کلا در سه روز تعطیلی حسابی خونه موندیم و استراحت کردیم و یه روز صبح هم بابا برد تعزیه خوانی تماشا کردیم .  تو روضه بعد از رفتن میهمانها و روضه خوانها میکروفن رو برداشته بودی و خونه مادر بزرگه میخوندی.... بعد هم به ترتیب هلیم منزل عمه ی بزرگ و بعد هم حلوا پزون خونه عموی بنده . از وقایع این مدت باید بگم که پای بابایی تو ورزش آسیب دید و اولش فکر کردیم یه کشیدگی عضلات شدید هست اما بعد...
24 دی 1392
1